سير تکامل متون درسي ومدارس فقهي
سير تکامل متون درسي ومدارس فقهي
دوم :سير تحول مناهج ومدرسه هاي فقهي .
کليد واژه ها :تحول،آزاد انديشي ،متون درسي،مدارس فقهي.
الف:سير تکاملي متون درسي در حوزه هاي علميه
شواهد وواقعيت هاي تاريخي برآن است که اين دو دانش با ماهيت سيال وشناوري که دارند تحولات زيادي داشته اند .راز اين همه تغيير وتحول را مي توان دراين دانست که علم اصول در دامن فقه تولد يافته وبايد درخدمت آن باشد.علم فقه به فراخور موضوعش که زندگي ،جامعه وانسان است ،همواره در حال تحول وتغيير است ونمي تواند ثابت ويک نواخت باشد .وچون موضوع متغير حکم متغير مي طلبد ،حکم متغير نيز سازگارهايش بايد متغير وانعطاف پذير باشد.نگاهي گذرا به تاريخ پيدايش وادوار مختلف اصول فقه ،گواه عادلي بر اين رخ داد است .از اين رو گفته اند:
درميان علوم اسلامي هيچ علمي به اندازه علم اصول پويا ،متغير ،متحول ومتکامل نبوده است .دليل اين پويايي وبي قراري يکي اين است که اصول علمي ذهني است وبا استدلال واجتهاد سروکار دارد وديگر آنکه فلسفه وجودي او چنين واقعيتي را اقتضا مي کند.درغير اين صورت مبنا بودن اصول ومبتني بودن فقه برآن بي معنا مي شود.
تجربه ،شواهد وواقعيت بيانگر آن است که از راه يابي تحول درمتون علمي ،آموزشي ودرسي نبايد ترسيد؛زيرا تکامل هر علمي مرهون تحول است .درهر دوره اي به طور غالب ومعمول ،کتاب ها ومتون آموزشي ودرسي در ابعاد کمي ،کيفي ،افقي،عمودي،سطحي وعمقي ،از دوره قبل قوي تر وغني تر هستند.ازآنجا که سخن درباره کتاب هاي فقهي واصولي در حوزه هاي علميه اماميه است ،به سير تحول وتکامل اين کتاب ها مي پردازيم :
تذکره الاصول
الذريعه الي اصول الشريعه
نوشته هاي برخي را در اصول فقه ،ملاحظه کردم .هرچند در بسياري از مسائل ومباني ومطالب آن درست عمل شده است ،روش اصول فقه واسلوب مسائل آن را رعايت نکرده وبعضي مسائل ومطالب بي ارتباط با آن را در متن اصولي مطرح کرده اند .خلاصه آنکه ضمن داشتن قوت ها وامتيازاتي ،ضعف ها وکاستي هايي نيز دارند .ازاين روي تصميم گرفتم کتابي را در اصول فقه سامان دهم که پاسخ گوي نيازهاي جامعه باشد.(2)
کتابي که سيد مرتضي در اصول فقه مي نويسد هم از جهت کمي مفصل تر وهم از جهت کيفي پخته تر ،عميق تر وفني تر از تذکره الاصول شيخ مفيد است .
العده في اصول الفقه
استاد ما ابو عبدالله -شيخ مفيد -در اصول فقه مختصري را فراهم ساخته است که به همه مسائل آن نپرداخته ومطالبي از او فوت شده است که نيازمند تدارک است ونيز مطالبي غير از مطالب ايشان که نيازمند به بحث است .
وسيد جليل القدر مرتضي علم الهدي -قدس الله روحه -هر چند در مذاکرات وبحث هايش مسائل فراواني را در اصول فقه مطرح کرده است ،ولکن کتابي که بتواند مرجع ومتن باشد از او در دست نيست .(3)
بنابراين ،شيخ طوسي انگيزه اش را از نوشتن کتاب العده ،جبران وتدارک نقص ها وپاسخ گويي به نيازهايي مي داند که دو کتاب شيخ مفيد وسيد مرتضي به آنها نيز پرداخته اند.
غنيه النزع الي علمي الاصول والفروع
بنابراين ،کتابش را تکرار ويا توضيح وشرح تأليفات گذشتگان نمي داند،بلکه ترميم وتکميل آثار آنان مي داند.
السرائر الحاوي لتحرير الفتاوي
وسپس به استناد سخن برخي از بزرگان علم وادب مي نويسد:
تعلق به گذشته داشتن فضيلت ومتعلق به نسل نو بودن منفعت نيست .قديم وجديد ملاک فضيلت نيست وبايد ديد قدر وقيمت خود مطلب درچه حدي است .گوينده قديمي باشد يا جديد فرق نمي کند.
مقتضاي عدالت آن است که حقيقت مطلب ملاک باشد نه آورنده وگوينده آن ،که چه کسي واز چه طبقه ونسلي باشد.
آن گاه مي نويسد :«ابن جني در خصائص از بحر جاحظ نقل کرده است :ماعلي الناس شراًضرّمن قولهم :ما ترک الاول للآخر شياً«.(5)هيچ شري براي مردم زيان بارتر از آن نيست که بگويند :گذشتگان چيزي براي آيندگان باقي نگذاشته اند .همه چيز را گفته اند وهمه کارها را تمام کرده اند.اين خلاف واقعيت وبستن باب علم وتحقيق وپيشرفت وترقي جامعه انساني است .
معارج الاصول
نهايه الاصول الي علم الاصول
زبده الاصول
1.غايه الاصول في شرح تهذيب الاصول ،نوشته فرزند علامه ،فخر المحققين محمد بن حسن حلي (متوفي771)؛
2.منيه اللبيب في شرح التهذيب ،نوشته سيد عميد الدين اعرجي (متوفي 754)؛
3.النقول في تهذيب الاصول ،نوشته سيد ضياءالدين اعرجي (زنده در سال 740).
4.القواعد والفوائد ،نوشته محمد بن مکي عاملي معروف به شهيد اول (مستشهد 786)از شاگردان فخر المحققين واز برادرهاي اعرجي است .اين کتاب مشتمل بريک سلسله قواعد اصولي وفقهي است که مقداد بن عبدالله سيوري معروف به فاضل مقداد (متوفي 826)شاگرد شهيد آن را بازنويسي نموده وبا عنوان نضدالقواعد چاپ شده است .
محمد بن علي بن ابراهيم احسائي معروف به ابن ابي جمهور (متوفي 901)صاحب عوالي اللئالي نيز القواعد شهيد را با عنوان الاقطاب الفقهيه تحرير وتنظيم نموده است .به هر حال ،الاقطاب ونضد القواعد که در حقيقت تنظيم ،ترتيب وتحرير القواعد شهيد هستند ،مجموعه اي از مباحث اصولي را در بردارد ولي مدرکي در دست نيست که به عنوان متني درسي مورد توجه واقع شده باشند .تمهيد القواعد زين الدين جبعي عاملي معروف به شهيد ثاني (متوفي965)نيز مشتمل بر يک سلسله قواعد اصول فقه است اما به عنوان متن وکتاب درسي مطرح نبوده است .نتيجه آنکه در اين فاصله زماني از عصر علامه حلي تا زمان شيخ بهائي وصاحب معالم ،کتاب هاي اصولي علامه بر حوزه ها سيادت نموده ومحور درس وبحث وتحقيق وشرح وحاشيه وتعليقه بوده اند.
در دوره اي کوتاه آن هم نه فراگير وعمومي بلکه محدود و منطقه اي ،کتاب ها يي مانند شرح عميدي بر تهذيب علامه و نيز شرح علامه و شرح عضدي بر مختصر ابن حاجب به عنوان متن درسي در حوزه هاي علميه مطرح شدند ،اما ديري نپاييد که زبده و معالم به عنوان متن درسي محوريت پيدا کردند .
پس از اين دوره نسبتاً طولاني ،نخستين کتابي که توانست کتاب هاي اصولي علامه را از مدار درس وبحث حوزه خارج وبه گروه کتا ب هاي مرجع ملحق سازد ،زبده الاصول شيخ بهايي ويا معالم الدين شيخ حسن فرزند شهيد ثاني است .شايد اين دو کتاب همزمان مطرح شده باشند،ولي مربوط به يک دوره زماني ودرسي حوزه ها هستند.
زبده الاصول شيخ بهايي در رشته اصول ،همانند ديگر آثار وي مانند صمديه ،خلاصه الحساب وتشريح الافلاک در نحو،رياضيات وهيئت از همان زمان حياتش به دليل برخورداري از ويژگي هاو اسلوب کتاب ،جزء متون آموزشي ودرسي حوزه ها قرار گرفتند.
در حوزه هاي علميه همت وتلاش استاد و شاگرد برآن بود تا آن متون درسي را خوب تفهيم و تفهم کنند.به گونه اي که بر آن کتاب به ويژه زبده الاصول ،حدود 40شرح ،حاشيه وتعليقه توسط استادان فن نوشته شد.(8)
تحول وتکامل علم وتحقيق در حوزه چنان چشم گير است که کتابي به اهميت زبده الاصول با آن همه شرح وحاشيه وتعليقه که مهم ترين متن درسي به شمار مي رفت ،چنان از گردونه متن آموزشي حوزه خارج شد وبه صف کتاب هاي مرجع در کتاب خانه ها پيوست که اگر امروزه در حوزه ها از محصلان وحتي استادان از وضعيت ومشخصات آن کتاب پرسش شود،به طور قطع مي توان گفت بسياري از محصلان آن را ناديده و شايد با نامش نيز چندان آشنا نباشند مگر به اندکي در کتاب هاي درسي فعلي از آن مطلبي نقل شده باشد.
در بين استادان نيز با اطمينان مي توان گفت کساني که در تحقيقات شان به عنوان کتاب مرجع وتراث علمي به زبده مراجعه کنند،چندان زياد نيست.
نظام متحول و سيستم متکامل حوزه ده ها سال است از کتابي که در روزگارش شاهکاري علمي و سال ها مايه تربيت مجتهدان بود و به عنوان يک متن متقن علمي تدريس مي شد،عبور کرده و اينک به عنوان کتابي مرجع مورد مطالعه و مراجعه محققاني اندک است.
معالم الدين وملاذ المجتهدين
معالم به دليل ويژگي هايي مانند سلامت در عبارت ،سلامت در نظم وجامعيت در جمع مطالب ،مدار درس وبحث حوزه ها قرار گرفت وحدود چهار صد سال به عنوان متن ومحور درس هاي اصولي بر حوزه هاي علميه سيادت وحکومت کرد .ودرباره آن گفته اند:
أنسي ماکتبه السلف وما اغني عنه ما ألَفه الخلف ولعله يکون کذلک متي کان قلوب طلاب العلم بتحصيل الاصول مشغوله ؛(9)
نوشته هاي گذشتگان را به فراموشي سپرد ونوشته هاي آيندگان حوزه ومحصلان را از آن بي نياز نکرد وهمچنان مدار ومحور بحث است .وشايد تا محصلان علوم ديني به تحصيل علم اشتغال دارند چنيني باشد.
اين کتاب نيز با همه قوت وارزشي که داشت کم کم سفره اش جمع شد و در حال پيوستن به کتاب هاي مرجع است وديگرجايگاه قابل توجهي درحوزه به عنوان متن درسي ندارد.
الوافيه
کتاب الوافيه را بايد تحولي بزرگ در اصول به شمار آورد وميان آن با معالم وزبده فاصله بسيار زيادي است.
اين کتاب با توجه به سبک وروش ومطالب جديد ومسائل نويني که درآن مطرح شده است ،خيلي زود به عنوان متن درسي وآموزشي با اقبال چشم گيري روبه رو شد وحاشيه ،شرح وتعليقه هايي برآن نوشته شد.شرح سيد جواد عاملي صاحب مفتاح الکرامة از شاگردان سيد بحرالعلوم وکاشف الغطاءونيز شرح سيد حسن حسيني وشرح سيد صدرالدين محمد بن مير محمد باقر رضوي قمي همداني غروي (متوفاي 1160)وشرح سيد مهدي بحرالعلوم وسيد محسن اعرجي کاظمي ازآن جمله است .
وافيه به دليل روش ابتکاري وفراواني مطالبش ،نظرات بزرگاني مانند شيخ انصاري را به خود جلب نمود به گونه اي که شيخ در کتاب فرائد الاصول به نقل ونقد آراءفاضل توني پرداخته است .وي با اضافه کردن دو شرط به شرايط جريان اصل برائت ونيز تفصيل ميان احکام وضعي واحکام تکليفي در جريان وعدم جريان اصل استصحاب که بحث مهم وبديعي است فتح بابي جديد در اصول ايجاد کرده است .با تقسيم بندي جديد مباحث اصولي نيز تحولي در اصول ايجاد کرد که بايد طرحي بي سابقه شمرده شود ومدت ها بعد افرادي مانند محقق اصفهاني وبرخي از علماي معاصر به آن نتايج رسيده اند .
{قانون الهي درباره بندگان وسرزمين ها وزندگي برآن جاري است که علوم وصنايع بشري روز به روز متحول تر ومتکامل تر مي شوند وهر طبقه بعدي نسبت به طبقه قبلي با استفاده از تجربه وداده ها وانديشه هاي آنها بر اثر تتبع وفکر بيشتر مطالب بيشتري بر دامنه علوم ومعارف اضافه مي کنند.}
به هر حال وافيه که تحولي قابل توجه در علم اصول پديد آورد مدت ها به عنوان متن درسي حوزه هاي علميه بود .اما اين کتاب نيز باهمه تازگي وطراوت وجاذبه هايش از قانون فراگير تحول بيرون نبوده وبا نوشته شدن کتاب هاي جديد تر وقوي تر وفني تر به طور تدريجي از مدارس درس وبحث حوزه خارج وبه گروه کتاب هاي مرجع پيوست .تا آنجا که کمتر فاضلي پيدا مي شود که از سرنوشت ومحتويات آن کتاب اطلاع درستي داشته باشد وبا آنکه اين کتاب در چند سال اخير هم راه با تحقيق چاپ شده است ،بسياري از طلاب به همان مقدار با نام وکتاب فاضل توني آشنايي دارند که شيخ آن را در رسائل مطرح کرده است.
قوانين
فرائد الاصول يا رسائل شيخ انصاري (متوفي 1281مدفون در نجف )پس اززبده المعالم ،وافيه وقوانين ،توانست جايگاهي بس رفيع وبلند در حوزه پيدا کند وبه عنوان متن ومحورمهم درسي در رشته اصول جلوه کند .فرائد جاي گزين کتاب هاي قبلي ويا ناسخ آنها نيست بلکه فصل هاي جديد وسطحي برتر در رشته اصول است.اين کتاب اعجاب همگان را برانگيخت وهمت وتلاش همه را به خود معطوف داشت به گونه اي که فهم مطالب بلند ومباني عميق آن ،نشانه اجتهاد افراد شمرده مي شود.
با توجه به آنکه از وفات شيخ در سال 1281تا امروز 148،1429سال مي گذرد واگر فرض کنيم کتاب رسائل 30سال قبل از وفات شيخ نگارش يافته باشد،178سال از تاريخ خلق اين اثر عالمانه ومحققانه مي گذرد .در تمام اين مدت انديشه هاي اصولي واجتهادي شيخ در قالب متني به عنوان فرائد الاصول در حوزه هاي علميه نجف ،قم، مشهد،اصفهان و...سيادت وحکومت بلامنازع داشته است.
درطول اين مدت ،هنوز تحقيقات شيخ وافکار وانديشه هاي او داراي مقام اول است وکهنه نشده است واستادان تراز اول با صراحت تمام اعتراف مي کنند که آنچه دارند رشحه اي از رشحات درياي دانش شيخ است :«وماذکرنا من التحقيق رشحه من رشحات تحقيقاته وذره من ذرات فيوضاته ...وهومبتکر في الفن بما لم يسبقه فيه سابق«.(10)
وديگري در ستايش از مقام علمي وفکر وانديشه او مي نويسد:
إنّه في جودةالنظر بما يقرب من شقّ القمر.(11)
وديگري مي نويسد:
وهذا التحقيق من نفيس فوائده ولعمري انّه يليق به الافتخار علي کافّه ذي الافکار لکن أنظارنا قاصرةعن إدراک هويّته وأفئدتنا فاترةعن الاحاطة بحقيقته.(12)
رکود وتوقفي که در فاصل زمان شيخ طوسي تا ابن ادريس به مدت 120سال به وجود آمد ،اعتراضات زيادي را برانگيخت که چرا آرا،افکار وآثار شيخ طوسي بايد اين همه سال حاکم باشد وحوزه ها تابع وپيرو شيخ باشند .اما جالب است بدانيم به رغم رکود وتوقفي که درحد فاصل زمان شيخ انصاري تا امروز به مدت 148سال پديدآمده است ،هنوز برخي از محققان ومدرسان وبزرگان حوزه معتقدند که نظرات ومطالب شيخ مقام اول را دارند ومطالب ديگران در سطحي پايين تر از مطالب شيخ قرار دارند وشايد هم چنين باشد.
برخي مانند شهيد مطهري فضاي حاکم بر حوزه ها را پس از شيخ انصاري فضاي تقليدي مي دانند ؛آنچنان که متأخران از شيخ طوسي تا ابن ادريس را گروه مقلده مي شمردند.
با اعتقاد به مقام بلند وعميق علمي شيخ انصاري ،آيا اين رکود 178ساله به معناي تمام شدن کار به دست شيخ انصاري است يه به معناي بسته شدن باب علم وتحقيق؟
آيا اين رکود به دليل ضعف فکري ونبوغ متأخران در برابر قوت علمي شيخ است يا کم کاري آنان را نشان مي دهد؟
دليل اين رکود هر چه باشد،آيا بايد دست روي دست گذاشت وفقط در همان چهارچوب ،اجتهاد وتلاش کرد يا بايد به فکر باز کردن راه جديد درانداختن طرحي نو وايجاد اسلوب وسبکي تازه افتاد؟
آيا اگر خود شيخ انصاري با عظمت علمي خود امروز مي بود ،به همان متد وروش واسلوب قناعت مي کرد يا طرحي نو در مي انداخت واثري متناسب با زمان وشرايط خلق مي کرد؟
کفايةالاصول
گفته اند وقتي آخوند کفايه را نوشت به طلبه ها گفت :
سي سال اصول شما را تبديل به سه سال کردم .واگر سه سال کتاب کفايه را بخوانيد کار سي سال را کرده ايد.(13)
بنابراين ،معلوم مي شود که آخوند در وضع وروش تحصيلي ودرسي ومتون آموزشي حوزه اين نقيصه وکاستي را مي ديده که اقدام به تلخيص اصول وتحرير رسائل شيخ انصاري کرده است.
دراينکه آيا او در اين حرکت وهدف موفق بوده يا خير ،سخن زياد است ؛زيرا از همان ابتدا تا امروز درباره کفايه با همه ارزش وعلميتي که دارد ملاحظات وايرادهايي بوده است.
به گفته مرحوم زاهدي وقتي آخوند انگيزه اش را از نوشتن کفايه وفشرده سازي دوره اصول ،صرفه جويي در وقت وعمر طلبه بيان کرد ،يکي از شاگردان گفت :
27سال ديگر را بايد صرف يافتن مرجع ضميرها وحاشيه هاي شما کنيم !(14)
يکي از شاگردان مرحوم آخوند روش وي را در تدريس وتأليف چنين بيان مي کند:
آخوند روش ويژه اي در تدريس علم اصول دارد که از معاصران وسابقين او متمايز است .کتابي که در اصول نوشت آکنده از تحقيق است ولکن پيچيده نويسي را هنر مي داند وکفايةالاصول او که مدار درس طلبه ها ست ،همه طلبه ها را سخت به زحمت انداخته است به ويژه اگر مدرس آن فارسي زبان باشد.(15)
متون درسي امروز حوزه هاي علميه
در اتقان واحکام اين دوکتاب واينکه آخرين نظريات دقيق وعميق اصول را مطرح کرده اند ،هيچ گونه اشکال وايرادي نيست .تا جايي که درباره آن دو کتاب گفته شده است که مجتهد پرورند.به ويژه اثر محققانه شيخ انصاري که فهم مطالب ودرک مباني آن هنر استاد وشاگرد است واشکال وايراد بر مباحث آن هر چند محال نيست ،بسيار سخت ودشوار است واز عهده هر کسي بر نمي آيد.
از شيخ عبدالکريم حائري مؤسس حوزه علميه قم که خود از مدققان علم اصول است چنين نقل شده است :«زماني به عنوان حاشيه وتعليقه نسبت به مطالب شيخ در رسائل ملاحظاتي داشتيم ،ولکن بعدها که دندان عقل درآورديم متوجه شديم که هيچ يک از آن ايرادها وارد نبوده است وآن حاشيه ها را خط زديم ».(16)
پيش از اين نيز سخنان آشتياني ومحقق را نقل کرديم که شيخ در مطالب علمي وابتکار وخلاقيت علمي ،معجزاتي از نوع شق القمر دارد.
آنچه درباره عمق ،دقت ،اتقان واحکام رسائل وکفايه گفته اند پذيرفته است ،اما سخن دراين است که شيخ در رسائل نظريه پردازي کرده است ودقيق ترين وعالي ترين مطالب اصولي را در سطح خارج اصول براي مجتهدان از شاگردانش القاءکرده است ومحقق بزرگي مانند ميرزاي نائيني بايد آن را متن ومحور درس خارج اصول خويش قرار دهد.
به هرحال قرار دادن اين کتاب به عنوان يک متن آموزشي براي مقطع سطوح عالي براي استاد سنگين است تاچه رسد به شاگرد مبتدي .
استادي پر کار با مايه هاي قوي علمي وبا سابقه چندين دوره تدريس،وقتي دوره جديدي را آغاز مي کند باز بايد ساعت ها مطالعه کند وبه حاشيه وشرح وتعليقه ها ويادداشت هاي دوره هاي گذشته اش مراجعه نمايد تا بتواند مطالب را در جلسه درس به شاگردان القاءنمايد.
سخن درباره عظمت ،اهميت ،عمق ودقت اين متون نيست ،بلکه بحث درباره اين است که آيا اين کتاب ها از اسلوب يک کتاب متني ومميزات يک متن آموزشي بر خوردارند يا خير؟
آيا تمام مطالب آن با گذشت حدود 178سال ،همچنان پاسخ گوي نيازهاي فقه وجامعه است وآيا بزرگان در بحث هاي خارج اصول ،بر کم وکاست بر منوال رسائل وکفايه مشي مي کنند يا به پيروي از شاگردان شيخ وآخوند وطبقه هاي بعدي ،برخي از مسائل رسائل وکفايه را ديگر بي مورد وموجب تضييع عمر طلبه مي دانند؟
آيا آقاي نائيني ،آقاي بروجردي ،آقاي شيخ عبد الکريم حائري ،آقاي خوئي وامام خميني (رض)تمام مباحث ومطالب رسائل وکفايه را مورد بحث وارزيابي وتحقيق قرار مي دهند با برخي از مباحث آن دو کتاب را ديگر بي مورد وبي مصرف مي دانند؟
چرا بزرگان ما پس از گذشت 178سال از عمر رسائل و100سال از عمر کفايه نبايد به ارائه متني جديد اقدام کنند؟آيا علم به آخر رسيده يا راه تحقيق بسته شده ويا آنکه نيازي به اين بازبيني وبازخواني وجاي گزيني وجود ندارد؟وآيا اگر به فکر جاي گزيني باشيم معنايش اين است که ارزش فکر وانديشه وآثار بزرگان را انکار کرده ايم؟!
براي نمونه عبارت چند نفر از بزرگان را بازگو مي کنيم:
1.شيخ طوسي در مقدمه تلخيص الشافي انگيزه اش را از نوشتن آن چنين بيان مي کند:
وإن کان شيوخنا رحمهم الله المتقدمون منهم والمتأخرون قد أوردوا في ذلک مالا مزيد عليه وتبغواالنهاية القصوي في استيفاءما اقتضت أزمنتهم من الأدله ...فإنه قد تجدد من شبهات القوم ما يحتاج معها إلي ترتيبات اُخر وإلي ما استدرکوه علي متقدميهم من تهذيب الطرق مع زيادات أوردوها حاجة إلي الکشف عن عوارها والإبانةعن توهمهم وأغلاطهم فيها...؛(17)
اگر چه بزرگان واستادان ماکه خدارحمتشان کند از متقدمان ومتأخران در مسئله امامت -بما لا مزيد عليه -وبه نهايت درجه تحقيق به مقتضاي زمان وشرايطشان بحث واستدلال کرده اند،ولکن از سوي مخالفان امروز شبهه هاي جديدي مطرح شده است که پاسخ گويي به آنها نيازمند اسلوب وسبک جديد وچينش جديدي در مطالب به راه هاي تازه با اضافه بحث هاي نو است تا بتوانيم شبهه هاي جديد آنها را پاسخ گو باشيم .
وکتاب سيد جليل القدر علم الهدي که خدا عمرش را بلند واهل دانش را از وجودش بهره مند سازد مشتمل بر مهمترين دليل ها به عالي ترين شکل است وهر کس پس از ايشان در اين زمينه بحثي کرده است از او بهره مند شده است ولکن در عين حال او در کتابش از روشي استفاده کرده است که آن روش امروز جواب گو نيست.
او اين همه تحقيقات عالي را به رسم يک کتاب فراهم نساخته است ونظريه پردازي کرده است که فقط محققان برجسته توان استفاده از آن را دارند وافراد مبتدي ومتوسط به آساني از آن حظي نمي برند.لذا در پي در خواست گروهي از دوستان وبر اساس احساس نياز اقدام به تلخيص وتنظيم مطالب کتاب الشافي نمودم تا بتواند پاسخ گوي نيازهاي روز جامعه باشد.
آنچه را شيخ طائفه به عنوان انگيزه در نوشتن تلخيص الشافي بيان کرده ،سخن از زبان ماگفته است :جانا سخن از زبان ما مي گويي.
نياز به اين تحول در زمان ما چندين برابر زمان شيخ طوسي است ؛زيرا اين شتاب وسرعت توسعه وارتباطات امروز هيچ وقت در روزگار شيخ طوسي نبوده است.
2.بار ديگر سخن جاحظ را به نقل ابن ادريس از خصائص ابن جني يادآور مي شويم :
ما علي الناس شرّ أضرَّعن قولهم :ما ترک الاول للآخر شيئاً؛(18)
براي مردم هيچ شري زيانبارتر از اين نيست که بگويند :گذشتگان چيزي براي آيندگان باقي نگذاشته اند.
3.علامه سيد مهدي طباطبايي بحرالعلوم قناعت کردن برآنچه که گذشتگان بيان کرده اند را مانع رشد ،توسعه وتکامل در علوم مي داند ومي نويسند:
فإنّ المتأخرين عن الشهيد الثاني قد زادو عليه کثيراًوقد زاد علي الشهيد الأول وقد زاد الشهيدان علي الفاضلين ...وقد جرت سنة الله تعالي في عباده وبلاده بتکامل العلوم والصنائع يوماً فيوماًبتلاحق الافکار واستماع الأنظار وزيادة کل لا حق علي سابقه إما بزيادة تتبعه وعثوره علي مالم يعثر عليه الأوّل ووقوفه علي مالم يقف عليه ؛(19)
متأخران از شهيد ثاني مباحث زيادي بر مباحث او افزودند واو بر شهيد اول اضافات فراواني دارد وهر دو نسبت به محقق وعلامه مطالب زياد وفراواني آورده اند .قانون الهي درباره بندگان وسرزمين ها وزندگي برآن جاري است که علوم وصنايع بشري روز به روز متحول تر ومتکامل تر مي شوند وهر طبقه بعدي نسبت به طبقه قبلي با استفاده از تجربه وداده ها وانديشه هاي آنها بر اثر تتبع وفکر بيشتر مطالب بيشتري بر دامنه علوم ومعارف اضافه مي کنند.
روند روبه رشد وجريان فزاينده علوم وصنايع وتکامل ونعالي انديشه انسان ها حقيقتي است که در کتاب وسنت وعقل وتجربه بشري اثبات وپذيرفته شده است .قوت وقدرت علمي نسل حاضر وآينده نسبت به نسل گذشته مطلبي است که فيلسوفان وفقيهان همه برآن تأکيد ورزيده اند.
4.بوعلي سينا در رد پندار کساني که تقدم زماني را ملاک فضل وتقدم علمي مي دانند وحاضر نيستند برتري ارسطاطاليس را نسبت به استادش افلاطون بپذيرند مي گويد:
اگر ميزان ومرتبه علمي افلاطون همين قدري است که به ما رسيده است بايد اعتراف کنيم که سرمايه علمي او بسيار اندک وحکمت در روزگار او خيلي خام وناپخته بوده است .
وبا اين همه اگر کسي او را عالم تر از ارسطا طاليس بداند يا دچار حس زشت حسادت است يا مبتلا به بيماري وباور عاميانه شده است که تقدم زماني را ملاک تقدم علمي مي دانند.همواره پسينيان نسبت به پيشينيان از قوت وقدرت علمي وفکري بيستري برخوردار بوده اند.(20)
5.شهيد مطهري ضمن اظهار ارادت عميق نسبت به ساحت قدس بزرگان وابراز قدرداني جدي از زحمات طاقت فرساي آن پيش گامان ،از روحيه گذشته زده گي به شدت انتقاد ونسبت به زيان هاي آن هشدار مي دهد:
اين طور نيست که همه مشکلات ما در قديم به وسيله علما حل شده باشد...ما هزاران معما ومشکل ...داريم که بسياري ازآنها به وسيله علماي آينده بايد حل شود.(21)
امروز هم ما احتياج به خواجه نصيرها ،شيخ انصاري ها داريم ،اما شيخ انصاري اين قرن .(22)
باز ايستادن فقه اسلامي از تحرک وپيدايش روح تمايل ونگرش به گذشته وپرهيز از مواجهه با روح زمان ،يکي از علل شکست مسلمين است .(23)
6.شهيد صدر از جرياني به نام «النزعه الاستصحابيه «به عنوان مانع تحول در حوزه ها ياد مي کند که همان روي کرد استصحاب گرايانه وروحيه تمايل وگرايش به گذشته است ومي نويسد:
اين جريان در حدي بسته فکر مي کند که حتي بازبيني ،بازخواني ،جاي گزيني وهر گونه تغيير در متون درسي را نيز ممنوع وناروا مي داند.(24)
دردهه هاي اخير جريان تجديد نظر در روش ومتون آموزشي حوزه از ناحيه گروهي از نخبگان وفرهيخته گان حوزه در نجف وقم شروع شده است ؛شخصيت هايي مانند سيد شرف الدين ،سيد محسن امين ،شيخ محمد جواد بلاغي ،شيخ محمد حسين کاشف الغطا ،شيخ محمد رضا مظفر ،شيخ سيد محمد باقر صدر ،شهيد مطهري و...(25)براي پيش برد امور علمي ودرسي حوزه درباره چگونگي متون درسي وروش آموزشي طرح هايي ساده ونمونه هايي را نيز ارائه کرده اند که از آن جمله است کتاب منطق واصول فقه آقاي مظفر که در عين برخورداري از اتقان واحکام وعمق علمي ،از پاره اي عبارت هاي پيچيده ودشوار که بيشتر وقت طلبه را صرف فهم عبارت وپيدا کردن مرجع ضمير ويا خبر مبتدا مي کند نيز خالي است .
بسياري از بزرگان که با دل سوزي وارادت به سرنوشت علمي حوزه ها سخن از تحول وتغيير به ميان آورده اند ،هشدار داده اند که اين کار فخيم وحرکت عظيم وفوق العاده حساس علمي وفرهنگي بايد به دست اهلش وبا هدايت وحمايت زعماي حوزه ،مدرسان ،پيش کسوتان ومراجع عظام تقليد صورت بگيرد تا از آسيب ها وآفت هايي مانند شتاب زدگي ،خامي ،کم عمقي ،افت سطح علمي واحياناًراه يابي برخي انحراف ها مصون بماند .در عين حال بايد با کمال حساسيت مراقب دست هاي پنهان وبيرون از حوزه نيز بود ؛همان چيزي که شايد مهم ترين دغدغه بزرگان ومراجع است .در اين صورت هيچ کس با اصل تحول به هدف تکامل مخالف نيست ونخواهد بود .
ب :سير تحول مناهج ومدرسه هاي فقهي
هر چند کتاب وسنت وسيره علمي ائمه دين (ع)بر ترويج تفقه وتوصيه به تفريع فروع واستنباط احکام از دل اصول وقواعد بوده است ودر ميان اصحاب امام باقر وامام صادق (ع)فقيهان غير از راويان ومحدثان بوده اند ،تا مدت ها حرمان از حضور معصوم فقهاي اصحاب همچنان فقه را در سبک وسياق نص اداره مي کردند وازفقه مأثور ومنصوص که همان مسائل واصول القا شده از سوي ائمه (ع)بود پا فراتر نمي گذاشتند .در اين مدت فقه وفتوا در قالب روايات بود وتنها کاري که فقيهان انجام مي دادند تمييز روايات صحيح از سقيم بود ومجموعه هايي به نام اصل ،کتاب ،نوادر ،جامع ،مسند ومانند آن عهده دار فقه وفتوا بود.
در قرن چهارم روش فتوا تغيير کرد ،به اين صورت که سند حديث از متن روايات حذف شد .شايد اولين کسي که اين روش را پيش کشيد ،علي بن الحسين بن موسي بن بابويه قمي پدر شيخ صدوق (متوفي329)باشد.
وي کتاب فتوايي به نام شرائع نوشت که برخي معتقدند کتاب معروف به فقه الرضا همان کتاب شرائع ابن بابويه است.
شيخ صدوق (متوفي381)نيز همان روش پدر را پي گرفت وکتاب هايي مانند المقنع والهداية را بر همان اساس سامان داد .شيخ طوسي نيز کتاب نهاية را به سبک فقه متلقي نگارش کرد.
اين روش در فقه که مواظب بر متن روايت مي شود ،همان فقه مأثور ويا مسائل واصول متلقاست .ازاين روي درباره اين کتاب ها گفته شده که به هنگام نايابي روايت ،با متون اين کتاب ها معامله روايت مي شده است .
فقه دفتري از روش مأثور ومتلقا در مرحله اي دست خوش تحول وتغيير شد. وابن ابي عقيل عماني وابن جنيد اسکاني روش جديدي را مطرح کردند وباب اجتهاد وتفريع واستدلال را بر روي فقه گشودند .عماني کتابي به نام المتمسک بحبل آل الرسول واسکاني کتابي به نام الاحمدي في الفقه المحمدي نوشت که جزءنخستين کتاب هاي فقه استدلالي واستنباطي به شمار مي آيند.
اين اقدام تحول گرايانه ،با مخالفت جدي فقها روبه روشد تا جايي که آنها به برخي افکار وانديشه هاي مردود ومذموم متهم گرديدند .اما به هر حال اين تحول رخ داد وفقه از منهج مأثور ومتلقا به سبک اجتهادي واستنباطي متحول شد وراه براي آيندگان هموار گرديد.پس از آن کتاب هايي با روش فقه استنباطي واجتهادي نگارش يافت ورواج پيدا کرد که مقنعه شيخ مفيد ،انتصار وناصريات سيد مرتضي ومبسوط شيخ طوسي ،از آن جمله است.
شيخ طوسي از جو حاکم بر حوزه آن روز در مقدمه کتاب مبسوط گزارشي شنيدني دارد.وي مي نويسد:
مدت ها بود که بنا داشتم در پاسخ به ايراد مخالفان شيعه که فقها آنها را ضعيف ومحدود مي شمارند کتابي بنويسم اما از ترس جوّ آن روز بيم ناک بودم ؛زيرا در فضاي حوزه آن روز چنان فکرها با عين عبارات والفاظ روايات انس وخو گرفته بود که اگر مسئله با عبارتي مغاير با الفاظ روايت بيان مي شد مايه تعجب وشگفتي مي شد.
ومن کتاب نهاية را در گذشته به همان منوال نوشتم تا باعث وحشت عده اي نشود اما اينک زمان آن رسيده است تا کتابي درفقه استدلالي واستنباطي بنويسم که ديگر آن روش جواب گوي نيازها نيست.(26)
[هيچ شري براي مردم زيان بارتر از آن نيست که بگويند:گذشتگان چيزي براي آينده باقي نگذاشته اند وهمه چيز را گفته اند وهمه کارها را تمام کرده اند .اين خلاف واقعيت وبستن باب علم وتحقيق وپيشرفت وترقي جامعه انساني است.]
مرحله تفريع وترويج فقه مستنبط که تحولي بزرگ وجنبشي مبارک در تاريخ فقه به شمار مي آيد ،به دست توانمند شخصيت هايي چون شيخ طوسي وشاگردانش پايه گذاري وتثبيت شد.(27)
اين تحول مبارک وجنبش عظيم ،فقه بسيط در حد مقنعه وانتصار را تا فقه مبسوط ومفصل در حد جواهر الکلام ،مکاسب ومصباح الفقيه ارتقاء،توسعه وعمق بخشد.
در دوران اين فقه مستنبط تحولات ديگري مانند فقه اخباري وفقه اصولي رخ داد .درمباني واصول فقه مستنبط ومفرع نيز مدرسه ها ومسلک هاي زيادي مطرح شد،مانند مسلک اخباري ،اصولي ،انسدادي ،انفتاحي ،صحيح اعلائي ،وثوق سندي ،وثوق صدوري و...که هر کدام در نوع استنباط واتخاذ رأي فقهي دخالت دارند.
تحول در فتاوا وآراءفقهي
شهرت فتوايي در ميان متقدمان بر عدم جواز نماز در لباس مشکوک ،به شهرت فتوا متأخران بر جواز نماز در مشکوک مبدل مي شود.روزگاري فتوا به جواز صلاة در مشکوک ،مخالف مشهور وشاذ تلقي مي شدودر روزگاري ديگر فتوا به عدم جواز صلاة در مشکوک ،مخالف مشهور وشاذ شمرده مي شود.(28)
فتوا به تنجيس متنجس مورد اتفاق اصحاب وبلکه جزءضروريات فقه شمرده مي شود اما وقتي فيض کاشاني در مفاتيح الشرائع با آن مخالفت مي کند،همه او را مورد حمله و اعتراض هاي شديد قرار مي دهند وکلمه استرجاع بر زبان ها وقلم ها جاري مي شود وفرياد سلام علي الفقه والفقهاءبلند مي شود ،ولي پس از مدتي کساني در ميان فقها مانند محقق سبزواري وديگران پيدا مي شوند که از رأي فيض حمايت مي کنند.
به هر حال سرگذشت وسرنوشت مسئله منجسية متنجس تا به آنجا کشيده مي شودکه شعار وشعر :
والحکم بالتنجيس اجماع السلف
وشذ من خالفهم من الخلف
با شعار وشعر ديگري مقابله مي شود:
والحکم بالتنجيس أحداث الخلف
ولم نجد قائله من السلف(29)
در بحث نماز جمعه در عصر غيبت امام عصر(عج)ملاحظه آراء از حرمت تا وجوب عيني ونوع ادبياتي که در رد واستدلال ها به کار رفته است ،عبرت انگيز ودرس آموز است .
تحول ودگرگوني دراين مورد ديگر اگر تحول ودگرگوني درفقه وفتوا نيست پس چيست؟
تحول مبارک
حوزه ها به هر مقداري که از تحرک باز مانده اند ،دچار رکود ،افول،کم جاني وبي رونقي شده اند.
بنابراين ،نفي وانکار تحول ويا مقابله ومخالفت باآن نتيجه اي بجز افول ،بي فروغي ومرگ علم وحوزه ها را در پي نخواهد داشت .به عبارت ديگر مخالف تحول ،مخالف پيشرفت ومنکر تحول ،منکر تعالي،ترقي وتکامل حوزه است .
از اين روي تحول ،مخالف ندارد و آنچه هست نگراني ها ،دلهره ها ودغدغه هايي است که بايد باشد ومقدس وستودني است .در اينجا مروري گذرا به ريشه برخي از اين نگراني ها خواهيم داشت:
انفطام از وضع مألوف
جدايي وفاصله طلبه اي محصل ومشتاق درس وبحث ودوري او از حوزه هر چند براي انجام مسئوليت به قدري سخت وناگوار است که کناره گيري يک صاحب منصب از رياست وسياست دشوار وتلخ است .هر چند اين جدايي ودوري ممکن است سرآغاز يک تحول وشروع فصل جديدي از زندگي باشد.
انتقال از يک مرکز علمي ،عبور از يک متن درسي،فاصله با يک استاد ،گذشت از يک انديشه وخلاصه رها کردن يک روش وشيوه که ساليان دراز معمول ورايج بوده ،به مقتضاي قاعده فطام از وضع موجود ،سخت ودشوار است .
در آنجا سخن درباره اصل قانون فطام است ؛اما اينکه آيا آن جدايي وانتقال درست ولازم است وبايد انجام بگيرد وهر چند تلخ وسخت است يا نبايد صورت بگيرد ،هر چند ممکن است فوائدي در پي داشته باشد،بحث ومطلب ديگري است.
إن الفطام عمّاانشات عليه الطلاب وألفته الطباع متعسر الا بعد طول الجهاد والدفاع ووفور الإطلاع ؛(30)
جدا شدن از وضعي که طلبه ها به آن عادت کرده اند وطبيعت ها با آن خوي گرفته اند ،دشوار است واين جز با تحمل تلاش مداوم وزيادي اطلاعات ميسر نمي شود
راستي تغيير شرايط که به آن عادت شده است در حکم معجزه است.
عبور از نهاية به شرائع
اما اين انتقال به راحتي وبه سادگي انجام نگرفت .آورده اند سه تن از فقهاي شاگردان شيخ طوسي در حوزه بغداد آن روز،به نام هاي حسين بن مظفر حمداني قزويني ،عبدالجبار بن علي المقرئي رازي وحسن بن حسين بن بابويه معروف به حسکا که جد شيخ منتخب الدين صاحب فهرست است ،درباره نهايةوترتيب ابواب وفصل بندي هاي آن نظرات ،انتقادات واعتراضاتي داشتند.
سرانجام پس از سه روز روزه داري با غسل به حرم امام علي (ع)مشرف وبه امام متوسل شدند .حضرت امير به خواب هر سه نفر آمد وفرمود :
لم يصنّف مصنّف في فقه آل محمد (ص)کتاباً أولي بأن يعتمد فيه ويتخذ قدوةًويرجع إليه من کتاب النهايةالذي تنازعتم فيه وإنما کان ذلک لأن مصنفه إعتمد فيه علي خلوص النّية لله والتقرب والزلفي لديه فلا ترتابوا في صحّة ما ضمنه مصّنه واعملوا به واقيموا مسائله فقد تعني في تهذيبه وترتيبه والتحّري بالمسائل الصحيحة بجميع أطافها؛(31)
در فقه آل محمد (ص)کتابي شايسته تر از نهاية که مي تواند مورد اعتماد وعمل باشد نوشته نشده است .نويسنده آن را با خلوص نيت وبراي تقرب به خدا نوشته است .در درستي آن شک نکنيد وبه آن عمل کنيد ومسائل آن را حفظ کنيد که نويسنده براي ترتيب وتهذيب وجست وجو در مسائل آن رنج فراوان متحمل شده است .
آن سه نفر بدون آنکه خواب خود را براي يک ديگر تعريف کنند ،آن را نوشتند تا جهت عذر خواهي با شيخ ديدار کنند ولي شيخ قبل از اين که آنان سخني بگويند ،جريان خواب آنها را بازگو نمودند؟!
متتبع بزرگوار جناب آقا بزرگ تهراني پس از نقل اين جريان از حاجي نوري ،به تحليل وشرح آن پرداخته است وآن را دليل بر اخلاص شيخ دانسته است.
آري ،درجريان عبور از يک متن يا روش ويا مدرسه ومنهج مألوف ممکن است خواب ها ديده ومعجزه وکرامت ها بيان شود واحياناً رمي وطعن ها نسبت به تحول خواهان صورت پذيرد.وآن خواب ها نه ساختگي بلکه واقعي است ؛زيرا خواب انعکاس بيداري است .وقتي در بيداري شيخ ونهاية او را چنان قدسي کنند که معترضين ومنتقدين علمي براي آن که مبادا گرفتار گناه شده باشند سه روز روزه وغسل زيارت وتوسل به امام (ع)پيدا مي کنند ،قاعده آن است که چنين خوابي ببينند .الله العالم .
صلابت حوزه هاي علميه
نگه داري از مواريث گذشتگان وحفظ متون اصلي از دست برد حوادث از وظايف خاص عالمان دين ورسالت سنگين آنان است .
اگر اين همه حساسيت ومقاومت در حوزه ها نبود وهر طرح ناپخته وفکر ناروايي به راحتي درحوزه راه مي يافت ؛موجوديت حوزه به مخاطره مي افتاد وچه بسا در طول زمان استحاله فرهنگي صورت مي پذيرفت .
هر گونه طرح وانديشه نو تا به قوت وقدرت علمي نتواند حوزه را قانع کند،جايگاهي نمي يابد وپايدار وماندني نخواهد شد.اين درسي است که حوزه از ائمه دين (ع)آموخته است .
اگر مخالفت هاي جدي امامان دين (ع)در برابر قياس وفلسفه بافي ها ودخالت دادن ذوق وسليقه هاي فلسفه بافان نبود ،معلوم نبود چه بر سر اسلام واحکام آن مي آمد واگر تصلب ومقاومت ائمه (ع) در برابر فلسفه بافي ها نبود ،امروز به بهانه مشروعيت اجتهاد ،احکام الهي را منهدم مي کردند.
اين حساسيت هاي مقدس است که کيان حوزه واحکام را حفظ کرده است وممکن است براي عده اي ناگوار باشد که احمد بن محمد بن عيسي اشعري قمي ،سه تن از علما به نام هاي احمد بن محمد بن خالد برقي ،سهل بن آدم رازي ومحمد بن علي صيرفي را به جرم واتهام نقل روايت از ضعفا واعتماد بر مراسيل وبي مبالاتي در نقل روايات ،از حوزه علميه قم اخراج وتبعيد مي کند .هر چند پس از توجه به اشتباهش ،با پاي برهنه در تشييع جنازه برقي شرکت مي کند تا بتواند خطاي خود را جبران کند .(32)
نمونه ديگر اينکه فقها به آراء فقهي ابن جنيد اسکاني وابن ابي عقيل عماني ،به همه احترامي که براي آن دو قائلند ،اهميتي نمي دهند ؛زيرا معتقد بودند آن دوتمايل وگرايش به قياس داشته اند .همچنين با آراءوفتواهاي شاذ ونادر با قاطعيت برخورد مي کردند وگاهي صاحبان اين گونه آراءوانديشه ها را ،با همه بزرگي که داشته اند،متهم به بي سوادي ويا کج سليقگي مي کردند.اين همه نه از سر مخالفت با تحول وتکامل حوزه ها بلکه با انگيزه حفظ موجوديت حوزه ها در برابر هجوم افکار نوپيدا وبي سابقه وبي ريشه بوده است .
به هر حال اين تصلب وحساسيت در برابر حرکت ها وموج هاي جديد علمي ،ستودني است واز امتيازات حوزه ها به شمار مي رود ونشانه حيات وزنده بودن حوزويان است ؛زيرا هدف حفظ موجوديت وتماميت فرهنگ اصيل وکهن ديني وميراث پربهاي سلف صالح است نه جمود ورکود ومخالفت با تحول تغييرات سازنده واصلاحي .
حوزه هاي فقاهتي اماميه هشدارهاي بازدارنده مانند :«مهلاًيا ابان »؛«ان السنة اذاقيت محق الدين ».«وليس شيءبا بعد من قلوب الرجال من دين الله ».(33)ومبارزه جدي وبي ملاحظه با قياس وفلسفه بافي ،فراخوان هايي نيز دارد مانند :«فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفة ليتفقهوا في الدين »؛(34)«وعلينا القاءالاصول ان تفرعوا ».(35)«وهذا باب ينفتح منه الف باب ».
دشواري و پيچيدگي کار در اين است که انسان بتواند بازشناسي کند که کجا جاي مهلاًاست نا آرام باشد وتند نرود وکجا جاي تفريع وفتح ابواب است تا از يک اصل هزار حکم استفاده شود .هنر فقاهت واجتهاد در همين است .مبارزه با قياس ،مخالفت با تعقل نيست وصلابت در برابر تحول خواهي ،طرف داري از جمود و رکود نيست .دراين باره سخنان محققانه آقا باقر وحيد بهبهاني بسيار خواندني است :
دو اصل بسيار مهم وجود دارد که بسياري آن دو را در هم آميخته اند:
يکي ممنوعيت تعدي از نص وديگري وجوب تعدي از آن است .
بي توجهي به اين حقيقت وعدم تشخيص درست موارد آن دو اصل ،موجب تخريب دين وخراب کاري هاي زيادي در سراسر فقه مي شود.
يحرم التعدي عن النصوص جزماًويحرم عدم التعدي أيضاًجزماً ويحرم مخالفةالنصوص جزماًويحرم عدم المخالفةجزماً.
فلا بد ّللمجتهد من معرفة المقامين وتمييزهما ...وعدم الفرق بين المقامين اعظم خطراًعلي المجتهد.
ولو کان أحد لم يفرق ولم يعرف ما به الفرق يخرب في الدين تخريبات کثيرة من أوّل الفقه إلي آخره .(36)
به گفته صاحب جواهر اگر فقيه وحوزوي دربرابر هر موجي ويا گردبادي بلرزد ودچار ترديد شود ودر اصول وقواعد شک وترديد به خود راه دهد ويا با هر حرکت جديدي مخالفت ورزد وجمود به خرج دهد ،هيچ گاه درخت فقاهت سرسبز نمي ماند.
لو ساغ للفقيه التردد بکل ما يجد أوالجمود علي کل ما يرد ما أخضر للفقه عود .(37)
نتيجه آنکه مواضع بازدارنده فقيهان با بصيرت ،باعث استحکام هر چه بيشتر حوزه وقوت وماندگاري آن شده است . چنان که پذيرش طرح وانديشه هاي معقول ومنطقي ،موجب رشد ،توسعه ،تعالي وتکامل حوزه بوده است .بنابراين ،بسياري از تصلب ها را نبايد به معناي مخالفت با تحول وتغييرات اصلاحي تفسير تلقي کرد.
تحول وموضع گيري ها
1.موضع سلبي :همواره در حوزه ها کساني بوده اند که به دلايل مختلف در برابر هرگونه تحول وتغييرات مقاومت ومخالفت مي کرده اند.واز هر چه نام آوري ويا تحول خواهي داشته است هراسان وبيم ناک بوده اند و صاحبان افکار نو وتحول گرا را مردماني بي سواد ويا تحت تأثير نيروهاي مغرض وبيرون از حوزه مي دانسته اند .اين گروه طرفدار اصالةالخشيةو از هر گونه تفرد وتحول سخت گريزان بوده اند.
2.موضع ايجابي:برخي افراد نيز درحوزه هستند که به جهاتي از جمله بي توجهي به ابعاد وسيع مسائل وتحت تأثير نوخواهي ونوگرايي از هر چه داراي رنگ جديد باشد استقبال مي کنند،بي آنکه بدانند ويا احتمال دهند که در پس اين تغييرات وتجدد گراييها ممکن است اصول ارزش ها واصل ميراث علمي وفرهنگي ومذهبي به يادگار مانده از گذشتگان ،دست خوش تاراج وغارت وآسيب شود.
3.موضع اعتدالي :
در حوزه هاي علميه همواره خط ميانه اي وجود داشته است که نه با هرچه قديم ومتعلق به گذشته است به دليل قدمتش ،دل بسته واسير آن هستند ونه با هر چه عنوان جديد ونو دارد به صرف آنکه تازه از او رسيده است ،دشمني مي کنند .چنان که نه هرچه تعلق به گذشته دارد را بي مصرف وفرسوده مي شمارند ونه هر چه نو وجديد است را مي پسندند.
بلکه براي پذيرش هر چيزي چه کهنه وچه نو ،معيار وملاک دارند وآن اين است که هر چه کارآمد وموثر است را مي پذيرند وحفظ مي کنند خواه قديمي باشد يا جديد.
اين گروه در طول تاريخ حوزه هاي علميه ،با کمال حساسيت ومسئوليت جريان ها را زير نظر داشته اند تا به بهانه تحول ،پشتوانه هاي فرهنگي ،مذهبي وملي دچار آسيب نشود ويا به بهانه حفظ مواريث دچار رکود وانزوا وعقب ماندگي از زمان ونيازهاي زمانه نباشد.
براي نمونه صاحب جواهر در قبال تحول خواهي ابن ادريس حلي پس از رکودي دراز مدت که پس از شيخ طوسي به وجود آمد ،دوگونه برخورد دارد:
1.موضع گيري نقادانه وهشدار دهنده نسبت به تند روي ها؛
2.حمايت وتشويق نسبت به نو آوري ها.
موضع باز دارنده صاحب جواهر آن است که وقتي ابن ادريس به ابن براج اعتراض مي کند که چون کندوکاو نکرده وديدگاه هاي شيعه وسني را به خوبي باز شناسي نکرده است دچار اشتباه شده وهمانند شخص شب کور عمل کرده است ،صاحب جواهر مي نويسد :«خود وي در خبط وخلط در غلطيده است ودچار لغزش هاي فقهي واجتهادي فراواني شده است که همه ناشي از بي مهري وکم لطفي وجسارت نسبت به بزرگان فقاست ».(38)
موضع حمايت گرانه صاحب جواهر اين است که وقتي علامه حلي برابن ادريس طعن وايراد مي کند ،صاحب جواهر در دفاع از وي مي نويسد :(اين نوع سخن وبرخورد ،شايسته کسي نيست که براي نخستين بار پس از شيخ طوسي ،باب اجتهاد وتحقيق را باز نمود وآغاز گر تحولي عظيم در حوزه فقاهت بود ».(39)
اين گونه است که ما امروز شاهد فقهي اصيل ومترقي هستيم .بالندگي وزايندگي فقه ،باز هم نيازمند حوصله وسعه صدر بزرگان وغيرت وهميت وحساسيت هاي بجا وبه مورد بزرگان عرصه فقاهت واجتهاد است .
تجددزدگي وتحجر گرايي هر دو ،خطر وآفت پيشرفت حوزه ها بوده است .سيستم فقاهتي اماميه اين افتخار بزرگ را داشته ودارد که نه به سرعت تحت تاثير هر صداي اصلاح طلبانه قرار مي گيرد ونه هر فکر وانديشه اصلاحي دشمني مي کند ؛بلکه به دور از هر گونه تجددزدگي ويا تحجر گرايي بر خط ميانه اجتهاد حرکت کرده است .
پاس داشتن حرمت پيش گامان ساحت فقاهت
اين شائبه وشبهه شيطاني ممکن است درباره فقه مطرح باشد که بزرگ داشت وپيروي از فقيهان ،تقليد ونشانه عدم استقلال در رأي وفکر است پس براي آنکه استقلال در رأي به گونه اجتهادي ثابت شود ،بايد آراءوانديشه هاي فقيهان به چالش کشيده شود که نتيجه اين بحث ها ومناقشه ها گاهي موجب حرمت شکني وبي احترامي به بزرگان مي شود .بايد توجه داشت که آنان به دليل نزديکي به عهد ائمه وحمل وحفظ ونشر احکام دين ،چه بسا آشنا تر از متأخران باشند .«ولاينبئک مثل خبير».و«لولا هم ما کنا نعرف الدين والمذهب والفروع والأصول ».
ما به واسطه آنها دين ومذهب وفروع واصول مسائل واحکام الهي را دريافت کرده ايم .نبايد خدمات ،زحمات وميراث عظيم وماندگار علمي وفکري آنان را با بي توجهي وغفلت به فراموشي سپرده و خود وجامعه علمي را از آن محروم سازيم .
درنهايت سخن خود را با کلامي از فقيه مجددّ؛وحيد بهبهاني به پايان مي بريم :
يا أخي قد حصل التجربةلي فعليک بما ذکرت ثم عليک بما ذکرت واياک وثم اياک عن تنفر قلبک من فقهائنا وميله عنهم إلي نفسک فإن فيه المحروميةعن نيل درجةالفقه ألبتة رأساًوأصلاًوالوقوع في وادي والحيرة والضلالةوالجهل والحمق الشدايد کما شاهدت عياناً نعوذ بالله من ذلک ؛(40)
اي برادر با تجربه براي من حاصل شده است ،پس آنچه را مي گويم رعايت کن .برحذر باش که مبادا از فقها روي برگرداني ودر دلت نسبت به آنان چرکين شود وبه خودت تمايل پيدا کند .چرا که اين کار باعث محروميت کلي از رسيدن به درجه فقاهت وافتادن در وادي حيرت وسرگرداني وگمرامي وجهالت وحماقت شديد مي شود چنانچه من به چشم آن را ديدم .پناه مي بريم به خدا از آن !
پي نوشت ها:
1.آنچه از آن کتاب امروز در دست است ،مختصر التذکرةاست که شاگرد شيخ مفيد جناب کراجکي (متوفي 449)آن را در کنز الفوائد آورده است ودر مجموعه مصنفات شيخ مفيد چاپ شده است.
2.الذريعه الي الشريعة،ج1،ص1-2،(با دخل وتصرف).
3.شايد شيخ طوسي از کتاب ذريعه بي اطلاع بوده چون شايد هنوز آن را ارائه نکرده بوده است .ر.ک:العدة،ج1،ص3-4.
4.سرائر:ج1،ص44.
5.همان ،ص45.
6.معارج الاصول،ص43.
7.نهايةالاصول الي علم الاصول،ج1،ص62.
8.نک : زبدةالاصول ،ص18-23،(مقدمه )؛ونيز زبدةالاصول مع حواشي المصنف عليها ،تحقيق سيد علي جبار گلباغي ،انتشارات دارالبشير،قم ،1383،ص44.
9.کاظمي ،فرائد الاصول ،انتشارات چاپ جامعه مدرسين قم ،ج1،ص12،(مقدمه).
10.بحر الفوائد ،ص52.
11.کفايةالاصول،ج2،ص415.
12.بدائع الافکار ،ص411-412.
13.خاطرات آقاي احمد منتظري موحد ،به نقل از آقاي زاهدي،نشريه افق حوزه ،8آبان 1387،سال هفتم ،ش205.
14.نشريه افق حوزه ،8آبان 1387،ص4.
15.شيخ محمد حرز الدين ،معارف الرجال ،ج2،ص323.
16.به نقل از آيت الله سيد موسي زنجاني (دام ظله ).
17.تلخيص الشافي ،ج1،ص51-50
18.سرائر:ج1،ص45.
19.سيد مجاهد ،مفاتيح الاصول ،ص336-337.(به نقل از :علامه بحر العلوم ،الفوائد الاصوليه ).
20.نک :نشريه کاوشي نو در فقه ،سيد احمد حسيني خراساني ،«مقاله اجتهاد و نوانديشي»،ش6.
21.اجتهاد در اسلام ،ص56-57.
22.نهضتهاي اسلامي ،ص75.
23.ختم نبوت ،ص95.
24.ومضات،ص454.
25.موسوعةالنجف الاشرف،ج9،ص141،129،90،60،و...
26.مبسوط،ج1،ص1-3(با دخل و تصرف)
27.ياد آور شديم که شيخ و هم فکرانش در اين نهضت فقهي از عماني و اسکاني الهام گرفته اند و حتي ممکن است انتخاب برخي کتاب ها مانند تهذيب الاحکام نيز با الهام از تهذيب الشيعه لاحکام الشريعه اسکاني باشد که شيخ طوسي دروصف آن گفته است :«کتاب کبير علي عشرين مجلداً«(الفهرس ،ص160).
28.ميرزاي نائيني ،رسالةالصلاة في المشکوک ،انتشارات مؤسسه آل البيت قم ،ص7؛مستمسک ،ج5،ص327.
29.نک سيد خوئي ،التنقيح ،ج2،ص224.و نيز نک :همداني ،مصباح فقيه ،ج8،ص33.
30.شيخ اسدالله تستري ،کشف القناع عن وجوه حجية الاجماع ،ص3.
31.حاجي نوري ،مستدرک الوسائل ،چاپ قديم ،ج3،ص506و چاپ جديد ،ج3،ص171.
32.قاموس الرجال ،ج1،ص590.
33.محاسن ،ج1،ص268.
34.سوره توبه ،آيه 1.
35.بحار الانوار ،ج2،ص272؛شيخ حر،الفصول المهمة،باب 42،ص247؛خصال ،ج2،ص644.
36.الفوائد الحائرية،فائده 29،ص177و293و فائده 11از فوائد جديده ،ص49و نيز فائده 1و2؛مصابيح الضلام (شرح مفاتيح الشرائع )،ج1،ص32.
37.جواهر الکلام ،ج29،ص216.
38.همان ،ج38،ص67-68.
39.همان ،ج32،ص282.
40.الفوائد الحائرية،فائده34از فوائده جديدة،ص510.
/خ
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}